رسولی داستان نویس، فیلمنامه نویس و نقاش معاصر دارای آثار هنری متعدد و دغدغه ادبیات پایداری دارد. او داستانی به نام "پدر بزرگ همه چیز را نگفته بود" برای نوجوانان نوشته که دربارهی مرگ است...
در این داستان، پسر نوجوانی پس از مرگ پدربزرگش به یاد حکایتها و صحبتهایی از او میافتد که پیش از مردن برای او درباره مرگ و جهان پس از مرگ گفته بود و به همین بهانه به دنبال کشف اطلاعات بیشتریدربارهی مرگ انسانهاست. رسولی مجموعه داستانی نیز با نام "آنچه قاصد گفت" با نه داستان کوتاه با موضوع هشت سال دفاع مقدس به نگارش در آورده است.
این داستانها در سالهای دوران دفاع مقدس و دهههای ۶۰ و ۷۰ نوشته شدهاند و ویژگی این داستانها در این است که در منطقه نظامی و یا حتی گاه در حین عملیات نوشته شده است. برخی از این روایات ها به صورت پراکنده در همان سالها در روزنامه جمهوری اسلامی و کیهان به کوشش مرتضی سرهنگی و سید مهدی شجاعی منتشر شده بود.
رمان جدیدی نیز توسط رسولی به نگارش درآمده که مراحل پایانی خود را می گذراند. قهرمان این رمان از اعضای یک گروه سیاه لشکر سینماست که زمانی و در مقطعی از زندگی به دلایلیمتوجه میشود که در زندگی واقعیاش نیز گویی سیاه لشکر است. این شخصیت داستانی در نهایت خودش را پیدا میکند و برای آخرین بار تصمیم میگیرد که دیگر سیاهی لشکر نباشد."بند بازی روی تن آب"،رسولی نیز شامل نوشتههایی پراکنده و بخشهایی از چند سفرنامه در موضوعات دو دهه اخیر است. این نقاش و نویسنده همچنین مجموعه داستانی را نیز در حوزه ادبیات جنگ و دفاع مقدس آماده انتشار دارد و کتابی را نیز در حوزه ادبیات کودک آماده چاپ کرده است.
در نمایشنامه "تیغ و ترنج" صحنههایی از تعزیهخوانی دوست محمد و دیگر تعزیهخوانان به موازات رفتن آفاق ـ همسر دوست محمد ـ به امامزاده برای گرفتن شفای کودک بیمارش به پیش میرود. دوست محمد که رفتن به امامزاده را برای علاج کودک بیفایده میداند، آفاق را از این کار برحذر میدارد. اما در پایان متوجه میشود که کودکش شفا یافته است. دوست محمد پس از شفای کودکش در پایان تعزیه رو به ضریح کرده و میگوید: این من و این تیغ بران، یا ببخشایم به قرآن. مجموعه حاضر مشتمل بر دو نمایشنامه تحت عنوان "تیغ و ترنج"و"شب موش" است.
رمان"رقص بسمل"در دوازده فصل، به روایت زندگی یک رزمنده به نام ابراهیم، بر اساس اختلاف نسلهای قبل و بعد از دفاعمقدس، در دهههای پس از آن پرداخته است. ابراهیم که پس از تحمل سالها اسارات به ایران بازگشته، به خاطر تفاوت موجود بین باورهای خود و عقاید خانوادهاش از آنها فاصله میگیرد و با سفر به عتبات عالیات، با شکنجهگر عراقیاش به نام خلف بعیم برخورد و مسیر زندگیاش تغییر میکند. وقایع رخ داده در جنگ، درگیریهای ابراهیم و خانوادهاش، از زبان شخصیت اصلی داستان و در بازداشتگاه آمریکاییها در عراق بازگو میشوند