شمس آل احمد برادر کوچکتر جلال آل احمد در سال 1308 در تهران بدنیا آمد. وی درمحله پاچنار و در یک خانواده مذهبی رشد و نمو کرد و فوق لیسانس فلسفه و علوم تربیتی را از دانشسرای عالی تهران اخذ کرد .شمس در رشته کتابداری تدریس می کرد و با تاسیس موسسه انتشاراتی رواق به کار نشر پرداخت...
وی ضمن مقدمات آکادمیک به عکاسی نیز علاقمند شد و با این زمینه دوره عکاسی سینما را درآلمان گذراند. شمس در مدت کوتاهی پس از انقلاب سر دبیر روزنامه اطلاعات بود و در این مدت آثاری را تالیف کرد که می توان به کتاب دو جلدی "درباره انقلاب" اشاره کرد. شمس به مدت شش سال دبیر دانشگاه تهران و سه سال هم معاون موسسه باستان شناسی دانشگاه بود. وی دارای سه سفرنامه است. سفر به کوبا و دیدار با کاسترو، سفر به نیکاراگوئه و دیدار با اورتگا و یکی هم گذر از آلمان و اسپانیا.
مجموعه داستان "گاهواره" (1352) شمس آل احمد بر مبنای یادهای دریغ آمیز از دوران کودکی و خاطرات خود از جلال نوشته شده است و دارای داستانهای کوتاه زیر می باشد: "آخر خط"، "بد آموزی"، "تعطیلات هفتگی"، "خیلی مدرن و خیلی عالی"، "عقیقه" و "ویتامین ب. پ. آ". همچنین مجموعه داستان "عقیقه" (1355) که در آن به انتقادی طنز آمیز از سلطه فرهنگ مصرفی بر زندگی کارمندان و معلمان پرداخته است و دارای داستانهای کوتاهی شامل: "آنچه در باران گذشت"، "پل پیروزی"، "چاقوی دسته صدف"، "دست سبک و دست سنگین"، "زمزمه محبت" و "صدای قلب غده" می باشد.
شمس قلمی خوب و نثر ویژهای داشت، خصوصا در مقالهها صاحب سبک بود، "مجموعه قصه قدمایی"، "سیر و سلوک" )سفرنامه)، "از چشم برادر" و "حدیث انقلاب" از جمله آثار مرحوم شمس آلاحمد است. با مرگ جلال آل احمد و به خاطر کتابی که با عنوان از "چشم برادر" نوشت، توجه محافل ادبی را به خود جلب کرد. آثار او گرچه انگشت شمارند، اما به لحاظ مضمون و شیوه کار، آثاری درخور توجهاند. اثر شاخص و برجسته شمس آلاحمد در زمینه تصحیح متون است که می توان از آن به عنوان الگویی موفق از پژوهش و تصحیح آثار خطی گذشتگان نام برد. یکی از این آثار "طوطینامه" یا "جواهر الاسمار" است که 31 سال پیش به چاپ رسید.
"جواهر الأسمار" را استاد شمسالدین آلاحمد به پیشنهاد مجتبی مینوی و جلال آل احمد از روی نسخه منحصر به فرد کتابخانه مجلس شورای ملی سابق تصحیح و برای چاپ آماده کرده است. جواهر الأسمار ترجمه گزیدهای است از قصص هند باستان، این حکم درباره این کتاب نیز بیربط نخواهد بود. در دنیای جواهر الأسمار، انسان به تنهایی گویا نیست و سخن گفتن، وجه مشترک انسان و طوطی و شیر و مار و شغال و باز و خلاصه تمام موجودات است. جواهر الأسمار، اثری است مربوط به قرن هشتم هجری و به مفهوم "گوهر افسانه ها" همان که ما ازآن "چهل طوطی" را داریم.2
"گاهواره" از شش داستان: "زمزمه محبت"، "پل پیروزی"، "چاقوی دسته صدفی"، "دست سبک و دست سنگین"، "آنچه در باران گذشت" و "صدای قلب غده"، تشکیل شده است. از مجموع این شش اثر، "زمزمه محبت" و "دست سبک و دست سنگین" حاوی یادمانده ها و خاطرات تلخ و شیرین نویسنده از دوران کودکی، دبستان، خانواده، محیط و بستگان است. در داستان "پل پیروزی"، تصویرهای کودکی شمس از جنگ جهانی دوم و فضای تهران در آن سالها ارایه شده است. "چاقوی دسته صدفی"، گزارشی است از خبر و مراسم درگذشت و خاکسپاری آیتالله سیداحمد طالقانی و پدر نویسنده در زمان معلمیاش در تهران همراه با یادی از جلال آل احمد می باشد. "صدای قلب غده"، در حقیقت صدای اعتراض طنزآلود نویسنده از پزشکان تاجر مسلکی است که تشخیصهایشان، گاه شگفتآور است. " آنچه در باران گذشت"، روایتی هنرمندانه و نکتهدار از جریان مرگ مشکوک جلال در اسالم گیلان و در واقع، به شرح سفر نویسنده به شمال و گزارش حال و قال نویسنده، سیمین دانشور، خبرهزاده و دیگر دوستان جلال در مواجهه با مرگ جلال و پیشنهادهایی است که هر یک برای مکان خاکسپاری او دارند. این داستانها که جملگی متأثر از سبک جلال در قصهنویسی است، از طنز ویژه و لحن خاص شمس آل احمد در آن سالها حکایت دارند.3
مجموعه داستان "عقیقه" همچون گاهواره، مجموعه شش داستان گزارشگونه است که همگی بر محور مصایب ماشیندار شدن نویسنده و مشکلات بعدی آن می چرخد. عنوان اثر، از داستان سوم کتاب گرفته شده، حکایت معلمی که با مشکلات فراوان، فولکس دست دوم خود را می فروشد تا پیکانی قسطی بخرد و به پیشنهاد خواهرش وادار میشود که گوسفندی را قربانی کند. در این مجموعه، هر داستان موضوعی خاص و مستقل دارد که البته بیارتباط با داستان های بعدی نیست و در مجموع کلیت واحدی را تشکیل میدهند. جانمایه همه داستانها، گزارش زندگی قسطی و مصرفی قشری از کارمندان دولت در جامعه غربزده و تحت سلطه پیش از انقلاب است. شمس آل احمد در "گزارش داستانها"، به شیوه خاص خود، با لحنی انتقادی و طنزی ویژه، روابط انسانها را در خانواده و در جامعهای مقلد و مصرفی تشریح میکند. این داستانها گرچه فاقد ویژگیهای اثری داستانی با فراز و فرودها، کشمکشها، گرههای داستانی و گشودگی آنهاست؛ اما داستانواره هایی رئال، ملموس، درست، طنزآمیز و انتقادی است.
از سال 76 با تشنج مغزی، بیماری مغزی شمس آل احمد شروع شد و مقداری از توانایی هایش را از دست داد، اما از وقتی که هر دو پایش شکست، مشکل فراموشی به طور جدی آغاز شد که در یک سال قبل مرگ هم تشدید شد. او در اواخر عمر خود نیز در حرکت و حرف زدن مشکل داشت و در نهایت در شب 14 آذر ماه 1389 بر اثر ایست قلبی در سن 82 سالگی درگذشت. از شمس آل احمد چهار فرزند به یادگار مانده است.