رمان «جمجمه‌ات را قرض بده برادر!» تازه ترین کتاب «مرتضی کربلایی‌لو»، روایتی است جذاب و رمزآلود درباره دسته‌ای از غواصان واحد اطلاعات عملیات که مشغول شناسایی مواضع دشمن بعثی در آستانه عملیات والفجر ۸ (عبور از اروند و آزادسازی فاو) می‌باشند.


سلیم، هلال، نورالله، هادی، حسین و کاظم غواصان دسته‌ای هستند که علی رغم میلشان تحت فرماندهی مصطفا مشغول خدمت هستند. نویسنده در فصل‌های متعدد رمان با مرور حوادث گذشته و حتی آینده به اعماق شخصیت‌های اصلی داستان نقب زده و مخاطب را به مکاشفه‌ای داستانی درباره وقایع و حقایق مستور دفاع مقدس دعوت می‌کند. به نظر می‌رسد این کتاب یکی از مهمترین رمان‌هایی باشد که تا حال در موضوع دفاع مقدس نوشته شده‌اند. مروری کوتاه بر برخی نقاط ضعف و قوت این داستان جذاب خالی از لطف نیست.

 ۱- کربلایی‌لو به معنی واقعی کلمه یک رمان خلق کرده است. جذابیت و اهمیت ذاتی خاطرات شفاهی جنگ و بار اعتقادی و معنوی آنها باعث شده است که برخی از داستان‌های دفاع مقدس ناخواسته به حوزه خاطره نزدیک شوند. این نزدیکی هرچند می‌تواند باعث غنای تاریخی و اعتقادی اثر شود اما از طرف دیگر باعث سبک شدن کفه ادبی و هنری اثر نیز خواهد شد. رمان «جمجمه ات را قرض بده برادر!» توانسته با تلفیق مناسب واقعیات جنگ و خلاقیت هنرمندانه، ضمن وفاداری به تاریخ جنگ ارزش ادبی و هنری خود را هم به عنوان یک رمان شخصیت محور حفظ کند. طوری که می‌توان امیدوار بود صد سال بعد هم مخاطبی که به خاطر بعد زمانی، اروند و غواصان والفجر ۸ را نمی‌شناسد، با خواندن این کتاب جنگ و آدم هایش را در فضای جذاب داستانی (برخلاف کتاب‌های خشک تاریخ) به تماشا بنشیند!

۲- این داستان هم مانند کتاب های دیگر کربلایی‌لو «سخت خوان» است! این ویژگی به خودی خود ایراد نیست، همچنان که امتیازی هم محسوب نمی‌شود. طبیعی است این ویژگی باعث محدود شدن دایره خوانندگان خواهد شد. وجود اشارات فلسفی و عرفانی در متن اثر (امدادهای غیبی، تجرد، طی الزمان، وجود و عدم و… )، ارجاعات خارج از متن، نگاه تاویل‌گرا و نمادگرا در روایت، پرش‌های زمانی در گذشته و آینده و… باعث می‌شود خواننده عمومی نتواند با کلیت اثر ارتباطی محکم و منطقی برقرار کند. البته به نظر می‌رسد این خصلت سخت خوان بودن نسبت به کتاب‌های قبلی نویسنده کمتر شده است، هرچند که انتخاب دایره مخاطبان یک اثر حق طبیعی یک نویسنده است و نمی‌توان خرده‌ای بر آن گرفت.

۳- نثر ساده و روان مهم‌ترین و اولین واسط بین خواننده و نویسنده است. حتی داستان‌هایی که اصطلاحا چند لایه هستند هم، معمولا نثری ساده و روان را انتخاب می‌کنند. نثر پیچیده و غیر مرسوم می‌تواند مخاطب را در لایه اول داستان دچار کلافگی و خستگی نموده و بالطبع فهم لایه‌های عمیق‌تر و جذاب تر را هم ناممکن سازد. بی شک نویسنده این رمان هم با علم به چنین مخاطراتی نثر و زبان خاص خود را برای این کتاب انتخاب کرده است. نثری که به گونه‌ای به متون کهن، اسطوره‌ای و مذهبی نزدیک می‌شود و همواره اصرار بر تاویل و رازآلودگی دارد. دیالوگ‌ها و جملاتی مثل «از تو روایتی نخواهد ماند!»، «توی هذیان گفتی. من هم بلد شدم»، «برای من که به یک تابوت می‌مانست. یک تابوت با زمزمه آب»، «مرز را که رد می‌کنید آدم دیگری می‌شوید… این طرف که می‌آیید… »، «راستی دیدی لباس هلال از پشت پاره شده بود؟» در این داستان کم نیستند. جملاتی که به خوبی یا در لحن و یا در محتوا مخاطب را به مفاهیمی خارج از متن ارجاع می‌دهند. اما در مقابل اصرار کربلایی‌لو بر استفاده از برخی کلمات و افعال غیر مرسوم در متن کتاب چندان قابل توجیه نیست. «شانه خماند»، «نور که رد می‌شد می‌خاموشیدند»، «زمان از جایی بیاغازد»، «یک بوی اعظم پدید آورده است»، «چه قدر یک رودخانه را می‌جورند آخر!»، «مثل کسی که از بیماری روبه اشتدادی اعصابش داغان است» و مواردی از این قبیل که می‌شد با کلمات بهتر و روان‌تری بیان نمود.

۴- آیا داستان به استناد تخیلی بودن خود می‌تواند واقعیات تاریخی و اجتماعی را نفی کند؟ مثلا آیا منطقی بود که نویسنده این اثر فضای عملیات والفجر ۸ را به جای اروند در رود ارس بازآفرینی کند؟! هر چند پاسخ چنین سوالی بحث نظری مفصلی را طلب می‌کند، اما محض اختصار می‌توان گفت «داستان مقید به تاریخ می‌تواند عین واقعیت تاریخی نباشد، اما نمی‌تواند منافی واقعیت تاریخی هم باشد!». این داستان هم به عنوان یک رمان دفاع مقدس تا حد خوبی چنین اصلی را رعایت کرده است. اما به عنوان یک نقطه ابهام، شخصیت داستانی «آقا مهدی» و روایت شهادت ایشان در عملیات بدر، ذهن مخاطب را به شخصیت حقیقی «آقا مهدی باکری» فرمانده شهید لشگر عاشورا متوجه می‌کند. چنین انطباقی فی نفسه اشکالی ندارد، اما ایراد کار آنجاست که متن نامه‌ای منتسب به ایشان در کتاب آورده می‌شود. آیا آن نامه مبهم و خاص واقعا نوشتۀ شهید مهدی باکری بوده است؟ قطعا خیر! اما خواننده‌ای که آقا مهدی داستان را همان مهدی باکری لشگر عاشورا فرض کرده است، چنین انتظار به حقی هم دارد! در مواجهه داستانی با شخصیت‌های بزرگ تاریخی و ملی باید احتیاط بیشتری به خرج داد، چرا که برای مخاطبان به ویژه در سال‌های دور از تاریخ وقوع داستان، می‌تواند منشا ایجاد شبهات تاریخی شود. به نظر این قلم یا باید آقامهدی داستان به گونه‌ای روایت می‌شد که انطباق قطعی با شهید مهدی باکری نداشته باشد و یا در صورت تعمد نویسنده برای انطباق شخصیت داستانی و حقیقی آقا مهدی، آن نامۀ غیر واقعی به ایشان منتسب نمی‌شد!

۵- بارزترین ویژگی و امتیاز این رمان، ارائۀ روایتی غیر کلیشه‌ای و عمیق از جنگ و آدم‌های آن است. روایتی که به تعبیر بنده سیری است در «آفاق و انفس» جنگ. تسلط و علاقۀ کربلایی‌لو به مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی باعث شده این رمان بیش از آنکه رنگ حادثه و حماسه داشته باشد، راوی عوالم پیچیده و درونی روح و نفس آدم‌های درگیر جنگ باشد. آدم‌هایی که به مدد فضای معنوی جبهه خودشان را بالا کشیده‌اند و در کنار شناسایی مواضع دشمن، به مناظر شهود هم سرک می‌کشند. این رمان جذاب روایتگر غواصان خط‌شکنی است که بیش از رودخانه وحشی اروند، عوالم بی‌کران ملکوت را غواصی می‌کنند و به دنبال مرواریدهای معرفت در آن دست و پا می‌زنند! ولو به قیمت بذل جانشان!
آنها که از خشونت واقعیت‌ها خسته‌اند و گوش به شنیدن ترانۀ حقایق تیز کرده‌اند، خواندن این کتاب را از دست ندهند!

به نقل از مهدی نورمحمد زاده