سیزده سالهها؛ حکایتی است از نبرد و حماسه
آفرینی نوجوانانی که هنوز طعم تکلیف را نچشیده بودند ولی به بهترین نحو،
تکلیف خود را ادا کردند و بلوغشان با رسیدن به شهادت بود، بلوغ خونین ...
سیزده سالهها؛ روایاتی است از حضور قاسمهای خمینی کبیر، بزرگ مردانی که به جایی رسیدند که رهبرشان آنان را رهبر نامید.
سیزده
ساله ها تقدیم شده است به تمامی قهرمانان و نوجوانانی که در هشت سال دفاع
مقدس به بلوغی خونین دست یافتند، مخصوصاً شهیدان نوجوانی که سالها، گمنام،
در کربلای ایران مدفون بودهاند. شهید سعید طوقانی، شهید ابراهیم تباشیر،
شهید کاظم حیدری حبیبی، شهید محمد تشانی، شهید خلیل درویشی، شهید بهنام
محمدی، مهرداد عزیزالهی و شهید غلامعلی عبداللهی ...
سربازهای
سیزده سالهی خمینی کبیربه قاسم اقتدا کردند؛ آنجا که «مرحمت بالازاده»
نوجوان سیزده سالهی اردبیلی خود را به تهران میرساند و در جلوی دفتر
ریاست جمهوری انتظار رئیس جمهور را میکشد تا خواستهاش را به ایشان بگوید.
خواستهی او اینست که آقا! خواهش میکنم به روحانیون و مداحان دستور بدهید
که دیگر روضه حضرت قاسم علیه السلام را نخوانند! آقا با تعجب پرسیدند: چرا
فرزندم؟ و مرحمت که حالا دیگر گریه امانش نمیداد؛ با کلماتی بریده بریده
گفت: حضرت قاسم علیه السلام هم مثل من 13 ساله بود که امام حسین علیه
السلام به او اجازه میدان دادند، ولی فرمانده سپاه اردبیل، اجازه نمیدهد
به جبهه بروم. میگوید 13 سالهها را نمیفرستیم...
و «مرحمت» نیز چون «قاسم علیه السلام » با پشتکار، اجازه نبرد را گرفت.