یک سالی می شود که از اولین تجربه بچه های مرکز نون والقلم می گذرد، تجربه ای شیرین با تمام سختی ها و کم کاستی هایش، در یک شهرستان کوچک مثل نجف آباد.

باران تند وتیزی می بارد، آب از سر و رویم می چکد...، لباس هایم شده است خیس خیس. خیابان اصلی را آب گرفته است. صدای بوق ماشین ها و ترافیک و شرشر باران در هم آمیخته و تنها صدایی که در این میان بیشتر از همه به گوش می رسد صدای اذان است.  حی علی الصلاه...

دیگر صدای اذان برایم شده بود زمان شروع عملیات آن هم جمعه ها. در میدان امام، خط مقدم بچه های مرکز نون والقلم در جنگ فرهنگی امروز. اولش از یک نمایشگاه کوچک ساده شروع شد و الان سلسله مسابقات بزرگ کتابخوانی سبک زندگی اسلامی. ظاهرش یک نمایشگاه بود اما باطنش یاد آور یک واجب دینی. چه کسی منکر این است که کتابخوانی مصداق بارز امر به معروف و نهی از منکر است؟! به قول حضرت آقا  کتابخوانی و علم آموزی نه تنها یک وظیفه ملی که یک واجب دینی است...

با بچه ها نماز مغرب را می خوانیم. ساعت 17/45 هنوز کسی نیامده است... انگار زمان برگشته است به  عقب، دقیقا مثل مراسم قرعه کشی قبلی با این تفاوت که آن روز تابستان بود و گرم و الان نزدیک زمستان است و هوا بارانی و سرد.

دقیقا اوایل تابستان پارسال بود که طرح معرفی کتاب در نماز جمعه توسط بچه ها شروع شد. اولش خیلی سخت بود... اینکه اعتماد نماینده ولی فقیه را جلب کنی، هر چه باشد تریبون نماز جمعه است. تریبونی حساس که هر هفته چند هزار نفر چشم و گوششان به آن است تا بشنوندپیام نماینده ولی فقیه شان را، که بشناسند راه و مسیر را،حق و باطل را و... تریبونی که جمله "یا عبادالله اوصیکم باالتقوا الله... هر هفته از آن پخش می شود. (... و باز هم شما را سفارش می کنم به امر به معروف و نهی از منکر... این روز ها حرف از یک واجب فراموش دیگر به میان آمده است! واجبی به نام کتاب و کتاب خوانی.

باران تند تر می شود، مثل شلاق می خورد به سقف فایبرگلاس فروشگاه و صدایش دو چندان می شود. دیگر مثل دوره اول برنامه قرعه کشی دلهره و اضطراب نیامدن میهمانان را ندارم یاد گرفته ایم عمل به وظیفه کنیم و توکل. صدای زنگ تلفن فروشگاه رشته ی افکارم را پاره می کند و مرا به خود می آورد. حسین تلفن را جواب می دهد... بعد از گذاشتن گوشی با ناراحتی می گوید: این چندمین نفری است که زنگ می زند و می گوید که به خاطر باران نمی آید... می خواهی برنامه را کنسل کنیم؟! ...بلند می گویم نه! اگربرف هم بیاید باز هم برنامه را اجرا می کنیم... فقط 3 نفر آمده اند. صندلی های خالی فضای فرشگاه را سرد و سنگین کرده است. قرآن شروع می شود.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم... بسم الله الرحمن الرحیم... ن والقلم و مایسطرون... دلم آرام می شود.

صدای صوت قرآن قبل از شروع نماز جمعه آرامش خاصی به آدم می دهد...خطبه های نماز که شروع می شد این جمعیت نمازگزاران بود که از همه طرف به سمت در های ورودی مسجد روانه می شد و قبل از ورود به مسجد با بچه ها حال و احوال می کردند. چهره بچه های نون والقم دیگر برای نماز گزاران آشنا بود. بچه های کوچکی که طرح بزرگی را اجرا کردند، طرحی که این روزها کشوری شده است و سوژه داغ خبرگزاری ها و جزء جدید خطبه های نماز جمعه. در آن  زمان که کمر همت را برای این حرکت فرهنگی بستیم تنها کسی که یاورمان شد امام جمعه محترم شهرستان بود. نماینده حضرت آقا. وقتی شنیدم که امام جمعه شهر از طرف دفتر حضرت آقا برای اجرای این طرح مورد تشویق قرار گرفته اند خیلی خوشحال شدم. خوشحال از اینکه کارمان مورد تایید حضرت آقا بوده و این همه، برای رفع تمام خستگی های یک ساله ی بچه ها کافی بود.

عقربه های ساعت 05/18 را نشانه رفته اند. قرآن رو به اتمام است. صدق الله العلی العظیم... صدای صلوات حاضرین مرا به خود می آورد، آرام سرم را بر می گردانم، صندلی های خالی، همه پر شده اند. خنده ای بر لبانم می نشیند، دلم آرام تر می شود. آرام زیر لب ذکری را زمزمه می کنم. الحمد الله رب العالمین...

جلسه شروع می شود. به رسم ادب مجری بعد از سلام و خیر مقدم تشکر می کند از حاضرین...مجری مرکز و اقداماتش را معرفی می کند.

 

...حجت الاسلام حقیقی(نویسنده و عضو کمسیون فرهنگی شورای شهر) به نمایندگی از میهمانان پشت جایگاه می روند. صحبتشان را با بیان اهمیت کتاب و کتاب خوانی آغاز می کنند و مثل خاتمه ی همه ی برنامه ها و جلسات مرکز با کتاب و کتاب خوانی به پایان می رسانند و کتاب انتخاب شده ی بعدی جهت مسابقه را معرفی می کنند، کتابی که این روز ها به خاطر تلاش مخلصانه بچه های ن واقلم بر سر زبان همه مردم شهر افتاده و در کمتر از دو سه هفته حدود دو هزار جلد از آن عرضه شده است(و این برای شهری مثل نجف آباد با توجه به جمعیت و وسعتش تعداد قابل توجهی است). نوبت به قرعه کشی و اهدا جوایز می رسد که به قید قرعه و با حضور میهمانان  اسم 9 نفر از برگزیدگان مسابقه انتخاب می شود. هر چند جوایز از نظر مالی ارزش زیادی ندارد، اما جوایز دیگر برای اعضای باشگاه مشتریان مرکز کم رنگ تر و رفاقت کتابیشان پر رنگتر و بیش تر از پیش شده است. جوایز اهدا می شود و همه در لا به لای قفسه ها دنبال کتاب مورد علاقه شان می گردند گویی در کتابخانه ی شخصی خود به دنبال کتاب می گردند...

نجف آباد که در سالهای انقلاب و جنگ جز انقلابی ترین شهرها بوده است حالا هم، به برکت وجود امام جمعه شهر و همت جوانانی از نسل 2500 شهیدش دوباره منشاء خیرات و برکات شده است، هم برای شهر خود و هم برای کشورش.

"از معرفی کتاب در نماز جمعه سال 1374 تا حرکت یک گروه ترویجی در نجف‌آباد

http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=13930905001040

آیت‌الله العظمی خامنه‌ای خود از اولین کسانی بودند که از تریبون نماز جمعه به عنوان محلی برای معرفی گسترده کتاب استفاده و در خردادماه سال 1374 مصادف با عاشورای حسینی اقدام به معرفی  کتاب فاخر «لهوف» به نمازگزاران نمودند.

به دنبال این حرکت برجسته و اقدام شایسته مقام معظم رهبری تلاش‌هایی برای بهره‌گیری از این ظرفیت ارزشمند در جامعه، نه فقط از جانب شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه، بلکه از سوی گروه‌های ترویجی در شهرها و استان‌های مختلف کشور صورت گرفت از جمله مردم نجف‌آباد اصفهان بیش از یک سال است که هر هفته در خطبه‌های نماز جمعه با یک کتاب جدید از تازه‌های نشر کشور آشنا می‌شوند."