بچههای جنگ از احمد کاظمی زیاد دیده شنیدهاند. او یکی از فرماندهان بزرگ جنگ بود. همیشه در خطرناکترین موقعیتها حاضر بود. گاهی حتی جلوتر از نیرو هایش. کارهای ماندگار و چشمگیر این مرد شکست ناپذیر، از فرماندهی جبهه فیاضیه تا نیروی زمینی سپاه ، آنقدر زیاد است که شرحشان میشود،مثنوی هفتاد من کاغذ. ارادتها و توسلهای شهید به ائمه اطهار بهخصوص حضرت فاطمه زهرا «سلام الله علیها» که درپیروزی عملیات ها خود را نشان میداد و خیلی از این روایتها بعد از شهادتشان واگویه شد. نمونه ای از این ارادت ها را با هم از نظر می گذرانیم.
«در عملیات بیت المقدس بدجوری مجروح شد. ترکش خورده بود به سرش. با اصرار بردیمش اورژانس. میگفت کسی نفهمه زخمی شدم، همینجا مداوایم کنید. دکتر آمد و گفت: «زخمش عمیقه، باید بخیه بشه.» بستریش کردند از بس خونریزی داشت بیهوش شد. یک مدت گذشت یک دفعه از جا پرید . گفت : پاشو بریم خط.
قسمش دادم.گفتم: آخه تو که بیهوش بودی چی شد یهو از جا پریدی؟ گفت:« بهت میگم به شرطی که تا وقتی زنده ام به کسی چیزی نگی. وقتی توی اتاق خوابیده بودم دیدم خانم فاطمه زهرا «سلام الله» آمدند داخل. فرمودند : چیه چراخوابیدی؟ عرض کردم سرم مجروح شده نمی تونم ادامه بدم. حضرت دستی به سرم کشیدند و فرمودند:« بلند شو. بلند شو… چیزی نیست. بلند شو برو به کارهایت برس.»
بهخاطر همین است که هر جا حاج احمد کاظمی میرفت حسینیه حضرت زهرا(س) ساخته است.»