گروه فرهنگی-رجانیوز: اگر از کتابهای ادبیات دوره راهنمایی و دبیرستان حداقل چند تا اسم در ذهنمان مانده باشد، «تپه برهانی» یکی از آنهاست. نامی که عنوان یک درس کتاب ادبیات بود و حال و هوایی دفاع مقدسی داشت و اگر خیلی درسخوان بوده باشیم و اعلام و تاریخ ادبیاتها را هم خوب حفظ کرده باشیم، احتمالاً عبارت «سید حمیدرضا طالقانی» را هم در اشاره بالای آن درس در ذهن خواهیم داشت.
به گزارش «نسیم» به نقل از روابط عمومی حوزه هنری فهیمه محمدسمسار، مسئول
دفتر ترجمه حوزه هنری، با بیان این که در سایت انتشارات مزدا پوستر کتاب
"دا" قرار گرفته است، عنوان کرد: پال اسپراکمن مترجم آمریکایی این اثر نیز
قرار بود در نمایشگاه کتاب امسال حضور داشته باشد اما سفر او به شهریور ماه
موکول شده است.
در متن منتشر شده در سایت انتشارات مزدا آمریکا آمده است:
«کتاب "دا، جنگ یک زن" گفته های بسیاری دارد. این کتاب دارای سه قسمت است.
در ابتدای کتاب از اوایل زندگی نویسنده صحبت می شود -دوران کودکی اش در
عراق، مهاجرت خانواده اش به ایران و وقف کردن زندگی اش در خرمشهر؛ بخش دوم
کتاب و بلندترین قسمت کتاب، تجربیات زهرا حسینی در طول سه هفته اول جنگ
ایران و عراق است.
مردمان از دیرباز هجرت میکردند از دیار خود به هزاران امید. امید زندگی، امید زنده ماندن... و گاهی به جبر. مردمان از دیرباز آرزوی رسیدن به دوردستها را داشتند، آن سوی کوهها، رسیدن به فردا، آینده، جایی که خانه پریان بوده است. وقایعنگاری یک زندیق، روایت سوداطلبی کسانیست که به جبر زمانه رانده شدند از یار و دیار خویش.
این داستان با ورود کاهنان یهودی اوج
میگیرد که قصد دارند محمد(ص) را به همراه خود ببرند. حلیمه، دایه پیغمبر،
پس از اینکه از یاری همسرش، حارث ناامید میشود، به تنهایی کمر به نجات
فرزند عبدالله میبندد و تعقیب و گریز آغاز میشود. در خلال شرح کشمکش
حلیمه، حارث و غلامی که از سوی کاهنان مأمور بازگرداندن آنهاست، شخصیتها
با درونگویی، داستان خود و منویات خویشتن را بیان میکنند. از همین رهگذر
است که حلیمه بعضی معجزات چند سال اول زندگی رسول خدا را باز میگوید.
رمان «ترکههای درخت آلبالو» ماجراهای انقلاب و جنگ هشت ساله را میکاود.
شخصیت اصلی یعنی سرهنگ تحت تأثیر خاطراتی که از عموی خود دارد به لباس ارتش
در میآید اما با توجه به تربیت مذهبی و سنتی که دارد دائم از این وضع در
عذاب است او با انقلاب همراهی میکند و با شروع جنگ خود را به کردستان
میرساند جایی که مخوفترین قائلهها به پا شده و خیانت منافقین و بعضی
سران باقی مانده از ارتش شاه اوضاع را پیچیده کرده اما سرهنگ با شجاعت و
خلاقیت نیروهای ایران را منظم میکند. او در کشاکش درگیریها پیشنهاد رشوه
را نمیپذیرد و جان خود را به خطر میاندازد.
این داستان حکایت
دخیل بستن صبوره در کنار ضریح حضرت امام رضا (ع) است. وی برای رسیدن به مرد
مورد علاقهاش، سالها تن به ازدواج نداده و تحت تأثیر شور زمان دفاع مقدس
نذر کرده است که تنها با یک جانباز ازدواج کند. حال که پس از سالها دل به
جانبازی به نام رضا بسته است، اما رضا هم پس از مدتی شهید میشود و صبوره
در کشاکش زندگی با خواستگار دیگری روبرو میشود علیرغم میلش مجبور به
ازدواج با وی میشود و پس از مدتها متوجه میشود که خواستگارش رسول نیز
جانباز است، اما خودش هم خبری از جانبازیاش ندارد.
عِمران
در جست و جوی آب حیات است تا به زندگی ابدی دست پیدا کند. در برهوتی گم
شده و با مرگ دست و پنجه نرم میکند، اما به یکباره ناشناسی خبر از قلعهای
در شرق میدهد. قلعهای گمنام که آب حیات را در خود پنهان کرده است. هیچ
کس نشانِ آن قلعه را نمیداند. عِمران ناخواسته از مسیر چشمه آب حیات دور
شده و در مسیر قلعه رو به شرق حرکت می کند. جایی که انگار اقیانوسی پنهان
از چشمهای مردم در آن جا آرام گرفته است. اقیانوسی ژرف و بیمانند که نامش
علی بن موسی الرضا علیهالسلام است.